جستجوی در متن گلستان سعدی

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

گرسنه را نان تهى ، كوفته است

مسافر فقيرى خسته و گرسنه به سرايى رسيد، ديد مجلس باشكوهى است ، گروهى به گرد هم آمده اند و ميزبان بزرگوار از ميهانان پذيرايى مى كند و مهمانان هر كدام با لطيفه و طنز گويى مجلس را شاد و بانشاط نموده اند.
يكى از حاضران به مسافر فقير گفت : ((تو نيز بايد لطيفه اى بگويى .))
مسافر فقير گفت : ((من مانند ديگران دارى فضل و هنر نيستم و بى سواد مى باشم . تنها به ذكر يك شعر قناعت مى نمايم . همه حاضران گفتند: بگو، او گفت : من گرسنه و در برابرم سفره نان
همچون عزم بر در حمام زنان
حاضران فهميدند كه او بى نهايت فقير و نادار و بينواست . سفره غذا را به نزد او كشيدند ميزبان به او گفت : ((اندكى صبر كن تا خدمتكاران كوفته برشته بياورند.))
مسافر فقير گفت :
كوفته بر سفره من گو مباش
گرسنه را نان تهى ، كوفته است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر