جستجوی در متن گلستان سعدی

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

هرمز را گفتند : وزيران پدر را چه خطا ديدی که بند فرمودی؟ گفت : خطايی معلوم نکردم ، وليکن ديدم که مهابت من در دل ايشان بی کران است و بر عهد من اعتماد کلی ندارند ، ترسيدم از بيم گزند خويش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفته اند :
از آن كز تو ترسد بترس اى حكيم

وگر با چو صد بر آيى بجنگ

از آن مار بر پاى راعى زند

كه برسد سرش را بكوبد به سنگ

نبينى كه چون گربه عاجز شود

برآرد به چنگال چشم پلنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر